سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رسول خدا فرمود : «نزد خداوند، هیچ چیز دشمن تر از خانه ای که بر اثرطلاق ویران شود، نیست» . سپس امام صادق علیه السلام فرمود:«خداوند ـ عزّوجلّ ـ، به سبب دشمنی ای که با جدایی داشت، درباره طلاق تأکید ورزید و سخن را در آن باب، بارها بازگفت. [صفوان بن مهران ـ از امام صادق علیه السلام نقل می کند ـ]
ســنگ دل بودن عشقـــت
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :1
کل بازدید :8182
تعداد کل یاداشته ها : 10
103/1/9
11:56 ع
دلــو گذاشتم پــای چــی

ساخت كد آهنگ ساخت كد آهنگ

دیدی ازم دل کند اون که دوسش دارم

اون که یه عمری بود غصه ش رو میخوردم

دیدی چه راحت گفت من تو دلش مردم

ای دل غم دیدم دیدی چه بی رحمه

معنی احساسو دیدی نمیفهمه

رفتو شدم تنها اما خوب میدونم

نیست اون تنها

من دیگه از امشب هر شب مهمونی دارم با غمها

آخ که چقدر تنهام سرده چقدر دستام

سر شده صبر من، دست اونو میخوام

ای دل غم دیدم دیدی چه بی رحمه

معنی احساسو دیدی نمیفهمه


90/1/28::: 6:20 ع
نظر()
  
  

آسمان بارانی است
اشک من هم جاری است
شاید این ابر که می نالد و می گرید از درد من است
شاید آسمان هم از  دل من با خبر است!
شاید او می داند
که فرو خوردن غم
قاتل جان من است
من زیر باران از غم و درد خود می نالم!
اشک خود را نگه می دارم با یک بغض کهنه
من رهایش کردم باز زیر باران
من زیر باران اشکها می ریزم!
همگان در گذرند!
باز بی هیچ تامل در من!
سر به سوی آسمان می سایم!
من نمیدانم!
صورتم بارانی است یا آسمان بارانی است


  
  

از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:

 بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن

گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق

گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن

گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن

گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن

گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد

گفتم زیبا ترین لحظه؟  گفت در کنار معشوق بودن

گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن

پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت:

 ( مرگ)


  
  

شد زغمت خانه ی سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم
               

                                                از طلبِ گوهرِ گویای عشق
                                               موج زند ، موج ، چو دریا دلم

 

 

آه که امروز دلم را چه شد
دوش چه گفته است کسی با دلم
      

                                             از دلِ تو تا دل من نکته هاست
                                              آه چه ره است از دل تو تا دلم
     

گر نکنی بر دل من رحمتی
وای دلم ، وای دلم ، وای دلم


90/1/28::: 6:10 ع
نظر()
  
  

منو ببخش عزیز من اگه می گم باهام نمون  

دستای خالیمو ببین آخر قصه رو بخون

 ترانه ای رو که برات گفته بودم فروختمش

با پول اون نخ خریدم  زخم دلم رو بستمش

همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم

تو عشقتو ازمن بگیر من واسه تو خیلی کمم

بین من و تو فاصله است  یک در سرد آهنی

من که کلیدی ندارم   تو واسه چی در می زنی

این در سرد لعنتی  شاید که نخواد وا بشه

قلبتو بردار و برو قطار داره سوت می کشه

همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم

تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم

من واسه تو خیلی کمم


  
  

امروزاگرازعشق خود دیوانه ام کردی مرو

از مستی ام مستانه شو زین باده هم پیمانه شو

جانان من بامن بمان وان نغمه در گوشم بخوان

دیوانه ام کردی توهم همچون منی دیوانه شو

سرخوش شدم از بوی تو از تیرک ابروی تو

ان طره ی گیسوی تو.من شمع و تو پروانه شو

من از شرابت سرخوشم با چشم مستت دلخوشم

عشقت به هرجا میکشم با من بیا هم خانه شو

عشقت به دل مهرت به جان یاد تو درروح وروان

ای راحت جانم بمان معشوقه ای جانانه شو

صد بار گفتم با دلم بند از اسارت پاره کن

عاشق نشو عاشق نشوبا واژه اش بیگانه شو

قلبم شکستی از جفا با من چه کردی بی وفا

درجای دیگرخانه کن بی وقفه صاحب خانه شو


  
  

تو چشم من نگاه کن لجبازی رو رها کن

 هر وقت که تنها شدی اسم من و صدا کن

 نگو که خیلی دیره هنوز دلت جوونه

ریتم من و قلب توهنوز با هم می خونه

 این حقه که زندگی از دست ما خسته شه

 نذار در عاشقی به روی ما بسته شه

 روزای بی تو بودن برای من عذابه

 نذار بگن عشق ما همش پوچه سرابه

 بخند به روی دنیا دنیا به روت بخنده

بذار یه بار دستامون به دنیا دل ببنده

هرچی بخوای همون میشه

 شانس به تو رو کرده

 گلم دلم فقط تو رو می خواد

 بیا که بی تحملم من و تو ما می شیم اگه تو چشم من نگاه کنی

لجبازی رو رها کنی اسم من و صدا کنی


  
  

نمیدونم از کجا شروع کنم قصه تلخ سادگیمو

نمیدونم چرا قسمت میکنم روزای خوب زندگیمو

چرا تو اول قصه همه دوسم میدارن

  وسط قصه میشه سربسسر من میزارن

 تا میخواد قصه تموم شه همه تنهام میزارن

میتونم مثل همه دورنگ باشم دل نبازم

میتونم مثل همه یه عشق بادی بسازم

تا با یه نیش زبون بترکه و خراب بشه

تابیان جمعش کنن حباب دل سراب بشه

میتونم بازی کنم با عشق و احساس کسی

میتونم دروغ بگم تا خودمو شیرین کنم

میتونم پشت دلا قایم بشم کمین کنم

ولی با اینهمه حرفا باز منم مثل اونام

یه درغگو میشمو همیشه ورد زبونام

یه نفر پیدا بشه به من بگه چکار کنم

با چه تیری اونی که دوسش دارم شکار کنم

من باید از چی بفهمم چه کسی دوسم داره

توی دنیا اصلا عشق واقعی  وجود داره

 

 


  
  

چه کسی می فهمد؟
در دلم رازی هست
می سپارم آنرا به
خیال و شب و تنهایی خود
به کدامین انسان ؟ به کدامین مخلوق ؟
تو بگو هست کسی
تا که مرا دریابد ؟
چه طنین انگیز است
تق تق پای خیالم که به دیپاچه ی فردا
به خدا می راند

و چه زیباست نیاز من و ناز

دل بی تاب من و خاطره ای پر
احساس
ولی افسوس که در راه دلم گم گشته
تو به من میخندی
و من از خنده ی تو
می فهمم
که کسی نیست مرا دریابد


  
  

بس شنیدم داستان بی کسی بـس شنیدم قصه دلواپسی
قصه عشـق از زبان هر کسی گفته اند از نی حکایتهابسی
حال از من بشنو این افسانه را
داسـتان این دل دیوانـه را
چشمهایش بویی از نیرنگ داشت دل دریغا ! سینه ای از سنگ داشت
با دلـم انگار قـصد جنگ داشت گویـی از با من نشستن ننگ داشت
عاشقم من، قصد هیچ انکار نیست
لیک با عاشق نشستن عار نیست
کار او آتش زدن؛ من سوختن در دل شب چشم بر در دوختن
مـن خریدن نـاز او نفروختن باز آتـش در دلـم افـروختن
سوختن در عشق را ازبر شدیم
آتشی بودیم و خاکستر شدیم
از غم این عشق مردن باک نیست خون دل هر لحظه خوردن باک نیست
از دل دیـوانه بردن باک نیست دل که رفت از سـر سپردن باک نیست
آه! می ترسم شبی رسـوا شوم
بدتر از رسوایی ام، تنـها شوم
وای بر این صید و آه از آن کمند پیش رویم خنده، پشتم پوزخند
بر چنـین نامهـربانـی دل مبند دوستان گفتند و دل نشـنید پند
پیش از این پند نهان دوستان
حال هـم زخم زبان دوستان
خانه ای ویران تر از ویرانه ام من حقـیقت نیستم، افـسانه ام
گر چه سوزد پر، ولی پروانه ام فاش می گویم که من دیوانه ام
تا به کی آخر چنین دیوانگی؟
پیلگی بهـتر از این پروانگی!
گفتمش:آرام جـانـی، گفت:نه گفتمش:شیرین زبانی، گفت:نه
می شود یک شب بمانی، گفت:نه گفتمش:نامهـربانـی،گفت:نه
دل شبی دور از خیالش سر نکرد
گفتمش؛ افسـوس! او باور نکرد
چشم بر هم می نهد،من نیستم می گشـاید چشم، من من نیستم
خود نمی دانم خدایا! کیستم یکـنفر با مـن بگوید چیسـتم؟
بس کشیدم آه از دل بردنش
آه! اگـر آهم بگیرد دامنش
با تمـام بی کسی ها ساختم دل سپردم، سر به زیر انداختم
این قماری بود و من نشاختم وای برمـن، ساده بودم باختم
دل سپردن دست او دیوانگی ست
آه!غیر از من کسی دیوانه نیست
گریه کردن تا سحر کار من است شاهد من چشم بیمار من است
فکر می کردم که او یار من است نه، فقط در فکر آزار من است
نیت اش از عشق تنها خواهش است
دوستت دارم دروغـی فاحش است
یک شب آمد زیر و رویم کرد و رفت بغض تلخی در گلویـم کرد و رفت
پایـبند جسـت وجویم کرد و رفت عاقـبت بـی آبرویم کرد و رفت
این دل دیوانـه آخر جای کیست؟
وانکه مجنونش منم لیلای کیست؟
مذهب او هر چه بادابـاد بود خوش به حالش کاین قدر آزاد بود
بی نیاز از مستی می شاد بود چشـمهـایش مسـت مادرزاد بود
یک شبه از عمر سیرم کرد و رفت
بیست سالم بود، پیرم کرد و رفت


90/1/17::: 6:35 ع
نظر()